هیزم شکنی بود که از مال دنیا چیزی نداشت او کنار یک جنگل بزرگ زندگی می کرد. او به سختی میتوانست یک وعده نان خالی برای زن و دو فرزندش که به نام های هنیل و گرتل تهیه کند همسر هیزم شکن که نامدری بچه ها بود به همسرش گفت فردا که به جنگل می رود فرزندانش را همراه با خود ببرد و برای آن ها آتش روشن کند و به آن ها نان ببدهد به به خانه بازگردد...
هنوز نظری برای این محصول وجود ندارد.