وان شاهزادگی دارد ولی تمام زندگی اش در بقچه ای خلاصه شده است.
دکترش او را یک کودک می شمارد :
«شما یک کودک واقعی هستید، کودکی در معنی مطلق کلمه شما از آدم درست و بالغ فقط یک قد و چهره دارید.شما از لحاظ رشد روحی ، اخلاق وصفات و شاید از لحاظ عقل و هوش یک مرد کامل نیستید ، و تا شصت سالگی که زندگی خواهید کرد، به همین کیفیت باقی خواهید ماند .»
داستایوسکی این کودکی را در میشکین نهاد تا بتواند نشانه از معصومیت مسیح در وجود او قرار دهد.منتقدین پرنس میشکین را آمیزه ای از شخصیت خود داستایفسکی و دن کیشوت می دانند که سعی دارد مسیح وار زندگی کند. پرنس ساده دل در جستجوی پاکی و زیبایی است.
اما افسردگی ، خامی و بی ارادگی مطلق دست به دست هم می دهند تا وقتی او وارد اجتماع پر زرق و برق و مزور پترزبورگ می شود ؛شمایل ابلهی باشد که همگان مسخره اش می کنند.در دورانی که همه به تشخص خود تکیه می کنند ، این ابله بی شعور، خود را خوار می شمارد.
همه بنده ی پول هستند و او نسبت به این بت عصر بی اعتنا است. هنگامی که ارثیه ای هنگفت به او می رسد همه ی آن را به دشمنان خود می بخشد…